-
در حوزه های علمیه چه می گذرد ؟!
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 18:40
آیا در حوزه های دینی کشور ما ، طلاب واقعا دین را فرا می کیرند یا ... ؟ چه در آن جا می گذرد؟ آیا طلاب حق هر گونه پرسشی را دارند ؟ آیا اصلا جرأت این چنین کاری را دارند ؟ این مقاله به این موضوع خواهد پرداخت. بسم الله .... شروع کردیم ، بحث را ! ای حسام الدین پسر بیا ! در حوزه های علوم دینی ما یک بی تفاوتی احساس می شود. بی...
-
منع ازدواج با محارم، قاعده ای جهانی !
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 18:03
ابتدا بیاییم و مقداری درباره ی اخلاق و فرهنگ صحبت کنیم. ما همه در محیطی زندگی می کنیم و از آن چیز ها یاد می گیریم. آن چنان اثر محیط ،عمیق و کاراست که هر آن چه در محیط یا جامعه ای که در آن زیست می کنیم را هنجار بدانند اکثر به قریب اتّفاق افرادی که در آن جامعه زیست می کنند ؛ نیز آن را هنجار می دانند. این امری طبیعی است...
-
طرح امنیّت اجتماعی یا طرح چالش با تضادهای اجتماعی!
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 17:48
گفتند که بیاییم و جامعه را نجات بدهیم... . همه گفتند : خوبه ! شروع کنید. شروع کردند و رفتند جلو . امّا یک مشکل وجود داشت . همه از بیانِِ ِ آن واهمه داشتند. چرا ؟ به یک علّت امنیّتی ! البته به گفته ی خودشان. آن مشکل صدا وسیمای محترم بود . از یک طرف می آمدند و جوانان را تحت فشار قرار می دادند و از طرف دیگر می آمدند و...
-
یقین شیشه ای
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 17:48
و هر که فکر گمان کرد که حقیقت را یافته ، از تیرگی ِ افکار معلولش بهراسد. که حقیقت وجود ندارد . حقیقت را گوسفندان ِ چوپانان ِ خدایی سر بریدند... این را تنها خدا می داند و این را او به من گفت. در گوشم، در صبحی سرد و سوزان در صبحی که خروس ها همه مرده بودند. او خود مرا بیدار کرد و زمزمه ای کرد و مرا تنها بگذاشت. من ماندم...
-
کجای تکاملی!!
جمعه 19 مردادماه سال 1386 19:55
راستی! اگر تو را به جوایز نفیس بهشتی بشارت نمی دادند، و اگر تو را از سیخ داغ سرب گداخته نمی ترساندند، اگر روی زمین رهایت می کردند، آزادِ آزاد ، به حال خودت، و تو را می گفتند که هر کار خواستی، بکن! نه عذابت می دهیم و نه جایزه ات ، در آن احوال، از میان دروغ ونیرنگ و تهمت و دزدی و ناجوانمردی و ... و صداقت و راستی و شرف و...
-
داستانک !
جمعه 19 مردادماه سال 1386 19:46
همیشه او را می دیدم. هر روز صبح که می رفتم ،شیر بخرم می دیدمش. یک کتاب در دست داشت. مرد میانسالی بود . مقداری از موهای سرش ریخته بود. اورا تا به حال ایستاده ندیده بودم ولی به نظر می رسید که قدش بلند باشد . مرد جالبی بود ، هر روز صبح زود می آمد و کتاب به دست ، در ایستگاه اتوبوسی که روبروی منزلمان بود می نشست. تا شب را...
-
آغاز
جمعه 19 مردادماه سال 1386 19:45
افتتاحیّه ی این وبلاگ چند روز پیش در حضور دوستانی در اتاق گفت وگوی اینترنتی برگزارگردید. مطالب این وبلاگ خط های قرمز را پشت سر خواهد گذاشت . نقدهای داغ ادبی و سیاسی و اجتماعی در این وبلاگ ، در دستور کار گروه پژوهش قرار دارد. به امید آن که این وبلاگ بتواند ، برداشت های غلط بعد از انقلاب را بیالاید و اندیشه را آزادی...